عصرِ حاضر، عصرِ سیطرۀ علم بر باور های بشری است. نیاز انسان به شناختِ ماهیتِ خود و جهان اطرافش او را به سوی باور پدیده ها براساسِ مستندات و شواهد عینی سوق داده است. همین امر سبب گردیده که امروزه علومِ شناختی به حوزۀ مورد علاقه بسیاری از دانش پژوهان مبدل گردد. یکی از حوزه های اصلی علوم شناختی، زبان شناسی شناختی است که بر پایۀ مطالعۀ زبان بنا نهاده شده است. از آن جا که، زبان را می توان ابزاری برای بازنمایی ذهن برشمرد؛ از این رو، زبان شناسی شناختی از مطالعۀ ساختار ظاهری زبان فراتر رفته و به بررسی عملیاتِ بنیادی بسیار پیچیده ای می پردازد که در تکوین دستور زبان، مفهوم سازی، سخن گفتن و تفکر نقش عمده ای را ایفا می کنند. رویکردِ نظری این حوزه بر پایه مشاهدات تجربی و آزمایش های علمیِ روان شناسی و علوم اعصاب بنا نهاده شده و هدف آن فهم چگونگی بازنماییِ اطلاعات زبانی در ذهن، واکاوی فرآیند یادگیری زبان و سازوکار درک و استفاده از آن است. در دهه های اخیر، واکاوی و توضیح فرآیندهای درک استعاره، مورد توجه بسیاری از زبان شناسان قرار گرفته است. یکی از چالش های اصلی در این راستا، یافتن راهکاری است که بتواند فرآیندهای درگیر در درک انواع مختلف استعاره را توضیح دهد. در این پژوهش، با توجه به سازوکار درک زبان در مغز، به بررسی دو گروه متفاوتِ استعاره های متعارف و استعاره های نا متعارف پرداختیم. این پژوهش توصیفی -تحلیلی بوده و با استناد به مقالات، کتب و تحقیقاتِ صورت گرفته در زمینۀ ارتباط مغز با فرآیند درک استعاره صورت گرفته است. نتایج حاصل از این تحقیق گویای آن است که درک استعاره های متعارف، سبب بروز فعالیت در شکنج میانی گیجگاهی چپ، بخش دوکی شکل راست و شکنج پیشانی تحتانی می شود. در حالی که، بخش دوکی شکل سمت راست، با ادغام اطلاعات بصری و معنایی مرتبط است. از سویی دیگر، استعاره های نامتعارف (بدیع)، به صورت مداوم، شکنچ دوکی شکل چپ و پیش مخروطی (بره کونئوس) سمت راست را فعال می کنند.